سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.02.16

فرشته ی کوچولوی ما از خدا ممنونم که تورو به ما هدیه کرده و مطمئنم تورو خدا درست زمانی به ما داده که بهت خیلی احتیاج داریم. بخصوص خود من که از نظر روحی توی شرایط خیلی خوبی نبودم و مطمئنم وجود پاک تو به زندگی ما رنگ و بوی قشنگی میده. دیروز که خانم استاد داشت توی کلاس درمورد دلائل دادن شیرمادر به نوزاد و فواید و روش و ... صحبت میکرد  بیشترین چیزی که حواسم رو متوجه خودش کرده بود لبهای تو بود. یادمه وقتی داداشی شیرمیخورد انقدر لبهاش قشنگ بود که دلم براش ضعف میرفت. درست مثل جوجه اردک بود. یادمه وقتی میخواست شیر بخوره مثل اسبهای کوچولو صدا میکرد مثلا ذوق زده بود که میخواستم بهش شیر بدم. وقتی هم شیر میخورد غرغر میکرد. حال...
16 ارديبهشت 1393

تشکر

سلام از همه دوستانم که وبلاگ ندارن و برای من نوشتن ممنونم امیرعباس من خاله های خیلی مهربونی داره انشاالله بتونم محبت های این خاله های مهربون رو جبران کنم هرچند که خیلی سخته میدونم اگه بابا محمدرضاش این مطلب رو بخونم کله ام رو میکنه اما مطمئنم امیرعباس همین جوری میشه مثل بابا محمدرضای گامبوش .... ...
16 ارديبهشت 1393

93.02.16

فرشته ی کوچولوی م سلام پسر قشنگم از روز پنجشنبه که خیلی کار کردم حالم زیاد خوب نیست. هم تورو خیلی خسته کردم هم خودم خیلی داغون شدم. امیدوارم منو ببخشی قشنگم دیروز دوشنبه رفتیم صبح با بابامحمدرضا بیمارستان میلاد. ساعت شش و نیم اونجا بودیم. وقت دکتر غدد داشتم. که آزمایش قندم رو نشون بدم ببینم چی میگن؟ آقای دکتردهناد گفتن که باید دو هفته رژیم بگیرم اگه قندم اومد پائین که هیچ اگر نه احتمالا باید انسولین بزنم. امیدوارم مشکلی برای تو پیش نیومده باشه و نیاد بقیه چیزها درست میشه انشاالله. گرسنه بودیم. با بابایی رفتیم کیک و آب میوه خریدیم توی محوطه بیمارستان نشستیم و خوردیم تا ساعت ۱۲ بشه و بریم پیش خانم دکتر همایونفر برای چک آپ ه...
16 ارديبهشت 1393

93.02.13

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم امروز مامانی وارد ۳۲ هفته بارداریش میشه. تو داری روز به روز بزرگتر میشی و جات توی دل مامانی کوچیکتر برای همینم حرکات تو بیشتر شده هربار که حرکت میکنی کلی قربون صدقه ات میرم قشنگم. بعضی وقتها هردو طرف دل مامانی رو فشار میدی. مامان جونی میگه این موقع ها داری خمیازه میکشی ... عجب تو مگه اونجا کاری جز خوردن و خوابیدن هم داری که خسته بشی و خمیازه بکشی قربونت دست و پای کوچولوت بشم. قشنگ مامانی دوست دارم. منم بی تاب دیدنت هستم. اما راستش ترجیح میدم بیشتر تو دل مامانی باشی تا کامل و سالم بدنیا بیای و اذیت نشی. راستش فکر میکنم بهترین و امن ترین جای دنیا برات فعلا اونجاست. اما بابایی هم بی تاب شده ... هر...
13 ارديبهشت 1393